خربزه رژیمی خاطره ای از محمدرضا کاکایی
خربزه رژیمی خاطره ای از محمدرضا کاکایی
زمان ژاندارمری بود که پس از اتمام آموزش در مرکز آموزشی شهید دستغیب جهرم به ناحیه ژاندارمری یزد منتقل شدم .
وقتی رسیدیم اونجا یه گوربانه ( گروهبانه ) اومد و همه را بخط کرد با هفت هشت بار ازجلو نظام و از راست نظام دادن گفت : کیسه هاتون همینجا باشه ربع ساعت وقت دارید برید آبی به سرو صورت بزنید و ... بیاید تا وضع تون را روشن کنیم .
ناگفته نماند ماه مبارک رمضان بود و هوای داغ
ما اول کردیم گوربانه روزه س بامون کار نداره مام الان میریم آسایشگاه و یه خواب حسابی می ریم .
امّا حدس مون اشتبا ه بود بعد که اومدیم سیر دلش بشین پاشو داد و بعدم پنج دور میله پرچم دور زدیم و تا جایگاه مرغی و کلاغ رفتیم .
بعد از این همه اذیت کردن به قول خودش تست آمادگی انجام داد ه بود .
گفت : می خواستم یادتون باشه شما سربازید ، فکر نکنید از آموزشی اومدید حال میریم پشت میز می شینیم .
نه ! همچین خبرای نیست
همون شب بود که حاج آقای عقیدی سیاسی می خواست تو مسجد ( نمازخونه ) افطاری بده
بلافاصله قبل از اذان همه رفتند وضو گرفتن و آماده شدن واسه نماز جماعت و بعدم صرف افطاری .
جاتون خالی حاج آقا یه سیخ کوبیده کباب با یه سیخ کوبیده مرغ دادن .
یک ساعتی که از افطار گذشت خربزه اوردن
یکی از سرهنگا گفت : حاج آقا خربزه ش اصلا شیرین نیست از کجا رفتن خریدن ؟
تا دیگه جنس ازش نیاریم
حاج اقاگفت خربزه ش رژیمیه بخورید نوش جان واسه سلامتی عالیه !
جناب سرهنگ گفت : چقدر تو به فکر منی و بلند خندید و همه خندیدن