مرخصی ساعتی خاطره ای از بهروز نساج پور
مرخصی ساعتی خاطره ای از بهروز نساج پور
آموزشی را 05 کرمان بودم وقتی کیسه رو تحویل گرفتم رفتم چیدم یادم افتاد یکی از ساکام که وسایل شخصی داشت مونده بین راه
با هزار مکافات بعد از یک هفته تحمل با کمبود وسایل شخصی به زور چهار ساعت مرخصی شهری گرفتم .
رفتم کنار خیابون چند دقیقه ایستادم یه تریلیر نگه داشت پریدم بالا
آقای راننده پرسید : کجا بسلامتی ؟
داستانو تعریف کردم
گفت : سرتا سر این خیابون توقف مطلقا ممنوعه ماشینا نمی ایستند ، منم تا یک سال پیش همینجا سرباز بودم
اما هر موقع مسیرم از اینجا باشه سرباز ببینم نگه میدارم تا یه جایی می رسونمش
گفتم خدا خیرت بده اتفاقاً الان مرخصی ساعتی گرفتم
بنده خدا توقف مطلقاً ممنوع نگه داشت ، آدرس بازار و مسیر رفت و برگشت رو هم بهم گفت
خیلی مرد بود
خواستم یه جورایی ازش تشکر کنم
+ نوشته شده در سه شنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت 17:49 توسط سربازامنیّت حیدرعلی کریمی
|
ایستگاه سربازی وبلاگ برگزیده